نویسنده: خلیق احمد نظامی (1)



 
داستان پیوندهای سیاسی، ادبی، فرهنگی و دینی میان ایران و آسیای جنوبی داستانی کهن است و به گذشته هایی بسی دور باز می گردد. سنت های ایرانی در دیرباز چون نیرویی زاینده بر هدف های سیاسی و اجتماعی فرمانروایان، بر کیفیت آثار ادیبان و هنرمندان، بر نظام اخلاقی و آرمان های معنوی صوفیان، بر نغمه ها و نواهای موسیقی دانان و بر مرزهای دانش در شبه قاره ی هند اثر گذاشتند. هنرمندان، نقاشان، معماران و خوشنویسان ایران هر یک در این سرزمین آوازه ای ویژه و پیروانی بسیار یافتند. در طول چند سده نبوغ هنری و زیبا شناختی ایرانی بر خلاقیت ادبی مردمان این خطه رقم زد و گذرگاه معنوی و روحانی تازه ای را بر آنان باز کرد. رویدادها و روندهای علمی و روشنفکرانه ی آن سامان در این سده ها بر گرته ی تجربه ها و سنت های ایرانی شکل گرفت و ادامه یافت. شاید هیچ سنت فرهنگی در جهان بر زندگی و فرهنگ مردمی دیگر چنین تأثیر نکرده باشد. به راستی هنگامی که انسان بر این تأثیر می اندیشد جهانی سرشار از یادها و تصویرهای تاریخی بر ذهن او گشوده می شود.
برای آن که گفتار ما درباره ی ابعاد و کیفیت این تأثیر در چهارچوب نظری مناسبی قرار گیرد ضروری است که در آغاز بر دو نکته تأکید شود:
1-بسیاری از دانشمندان اسلامی که بر ذهن و اندیشه ی مردم آسیای جنوبی تأثیر گذاشتند، گر چه به زبان عربی می نوشتند، در سرزمین های ایرانی می زیستند و افزایش نفوذ آنان بی ارتباط با ترجمه ی آثارشان به فارسی نبود.از شش محدث نامدار (صحاح سته)پنج تن ایرانی بودند.زمخشری، مؤلف کشاف، و سیبویه نحوی پر آوازه ی عرب، به ترتیب اهل زمخشر (خوارزم)و شیراز بودند.به گفته ی امیر خسرو دهلوی (1)اعراب نیز بر جایگاه برتر علمی این دو معترف بودند و آنان را «علامه»می نامیدند.به راستی، زبان فارسی در آسیای جنوبی زبان دانش های اسلامی چون تفسیر، کلام، فقه و تصوف شده بود.
2-اگر به سیر تحول نظریه های گوناگون در ایران به دقت بنگریم به روشنی می بینیم که مفاهیم گوناگون با رفت و بازگشت میان ایران و شبه قاره ی هند دگرگون یافته و صیقل شده اند.
هندوستان زادگاه ادیان چندخدایی است و او پانیشادها حاوی نخستین نوشته ها در این زمینه بوده اند. آنگاه که اسلام به خراسان و ماوراء النهر رسید فضای مذهبی آکنده از آراء و مفاهیم دین های بودائی و هندی و پرستشگاه های بامیان، بلخ و مرو از کانون های اصلی سنت بودائی بود. از همین رو، برخی از اصول این ادیان ناگزیر بر ذهن ایرانیان تأثیر گذاشت.«تاتوام اسی»(تو همان توئی)که در اوپانیشادها آمده همان مفهومی است که در سروده های بایزید نیز منعکس است. سلسله ی کرامیان در جایی میان اسلام و بودائیسم قرار گرفته بود.(2)هجویری گزارشی از دوازده سلسله ی صوفیه، که در سده ی دوازدهم مسیحی نضج یافتند، به دست داده است.(3)
بررسی درو نمایه های نظری این سلسله ها تأثیر مفاهیم هندی را بر آن ها آشکار می کند. مفاهیمی چون «فنا»، «بقا»و «حلول»را مشکل بتوان بی عنایت به سنت های هندویی و بودایی بر شکافت. از همین رو، پاره ای از مقولات عرفان ایرانی که در سده های میانه راه به هندوستان بردند در واقع نخست در خود هند پدیدار شده بودند و آنگاه دوباره با خط و نشان اسلامی به آنجا باز گشتند.افسانه های هندی، چون «پاچانترا»، سنت های خطی و اصواتی، و مفاهیم ستاره شناختی هند به ایران راه یافتند و بر اندیشه و آراء ایرانیان اثر بخشیدند.
در سده های میانه پاره ای از سنت های ایرانی در زمینه ی حکومت، روابط اجتماعی، ادبیات، تاریخ نگاری و عرفان در هند رواج یافت و به فرهنگ آن سرزمین تنوع و غنایی ویژه داد. در دوران حکومت سلاطین هند باور بر این بود که پادشاهی بدون تقلید از سنت ها و آئین های ایرانی و نظام حکومتی آنان ممکن نیست. آن هنگام که از ایلتوتمیش، بنیانگذار سلطان نشین دهلی، با عناوینی چون فریدون فر، قبادنهاد، کاوس نامور، سکندر دولت، بهرام شوکت سخن می رود روشن است که مفهوم بزرگی و فره مندی از قهرمانان ایرانی به عاریت گرفته شده. ایلتوتمیش و بلبن هر دو تبارشان را به افراسیاب نسبت می دادند و از آن به خود می بالیدند.(4)
نژاد فرمانروایان دهلی ترکی بود و فرهنگ شان ایرانی. ساختار اداری و حکومتی آنان- از نام ها و القاب اداری گرفته تا شکل و وظایف نهادهای حکومتی-برگرته ی نهادهای ایرانی شکل گرفته بود.(5)به گفته ی برنی «... امرای مسلمان برای حفظ عظمت دین و... اقتدار خود تقلید از سیاست های امپراطوران ایرانی را ضروری می دانستند.»(6)
در زمینه ی دانش و ادب نیز تأثیر ایرانیان بر قوالب و قواعد تاریخ نگاری، نظم و نثر، تصوف و پزشکی این سرزمین آشکار بود. امیرخسرو دهلوی به نقش زبان فارسی در همسو کردن زبان های کشوری که سنت های زبانی گوناگون داشته است اشاره کرده و در این باره چنین نوشته:
زبان فارسی رایج در هند از سند تا بنگال یکی است. این فارسی همان دری خود ماست. زبان های هندی از قومی به قوم دیگر متغیر است و در هر فاصله ی صد میلی گویشی تازه می یابد. اما فارسی در پهنه ای به عرض و طول چهار هزار فرسنگ یک زبان بیش نیست.(7)
تاریخ نگاری در جامعه ی مسلمانان متأثر از دو سنت متمایز ایرانی و عرب بود. مورخان عرب تاریخ نگاران ایرانی، که به تقلید از شاهنامه به سلسله ی پادشاهان توجه داشتند، وقایع تاریخی را بیشتر از درون دربار و اردوگاه های سپاه می گرفتند و اغلب آثار خود را وقف پادشاهان و یا خاندان آنان می کردند.چنین سنتی بر مورخان هندی پوشیده نماند.از تاج المآثر حسن نیشابوری، از نخستین تاریخ نگاران پادشاهی دهلی، تا عبرت نامه خیرالدین الاه ابادی، آخرین مورخ دوران امپراطوری مغول، شیوه ی تاریخ نگاری ایرانی بر چگونگی جمع آوری و ارائه داده های تاریخی در هند تأثیری آشکار گذاشت. همه ی واژگان متداول در مکاتبات رسمی و رساله های هندی بر پایه ی اصول دستورالالباب فی علم الحساب عبدالحمید محرر غزنوی، که خود بر اساس «علم دبیری»چهار مقاله ی عروضی نوشته شده بود، گزیده شده اند. تنظیم و انشاء فتح نامه ها نیز بر گرته های ایرانی انجام می گرفت.از فتح نامه های علاء الدین خلجی که کبیر الدین نگاشته بود اثری نمانده است اما فتح نامه ی لخنتی که نگاشته ی امیرخسرو است در اعجاز خسروی و فتح نامه اکبر در منشآت و رقعات نمکین ضبط شده اند. شکل و قالب این فتح نامه ها یکسره ایرانی اند.
سنت فرهنگی و سیاسی ایران با شاهنامه ی فردوسی که تجلی وجدان سیاسی ایرانیان و آغاز بیداری آنان بود سرگرفت. فردوسی خود در این باره می گوید:«عجم زنده کردم بدین پارسی»در دربار پادشاهان هند شاهنامه خوانی رایج بود و فرمانروایان با الهام از مفاهیم و آرمان های این کتاب راه و روش حکومت خود را بر می گزیدند.در خانقاه ها نیز اشعار شاهنامه خوانده می شد. هنگامی که بالبان به پاکپاتان رفت تا از محضر شیخ فرید گنج شکر کسب فیض کند، آن مرد ربانی این ابیات فردوسی را بر او خواند:(8)
فریدون فرخ فرشته نبود زعود و ز عنبر سرشته نبود
ز داد و دهش یافت آن نیکوئی تو داد و دهش کن فریدون توئی
اثر شاهنامه بر اندیشه های سیاسی و فرهنگی مردم هند چنان ژرف بود که به چند زبان هندی، چون اردو، هندی و گجراتی، برگردانده شد. عیصامی فتوح السلاطین خود را شاهنامه هند خواند و گفت:
جهان تا که باقی است اندر جهان
به شهنامه باقی است نام شهان(9)
شیخ آذری نیز فتوحات احمد شاه بهمنی را در بهمن نامه به سبک شاهنامه سرود.در دوران اورنگ زیب، بهادر علی بسیاری از داستان های شاهنامه را به نثر در آورد و آن را شاهنامه ی بخت آور خانی نام نهاد.عظمت شاهنامه به عنوان الگویی برای تحرک سیاسی و اجتماعی حفیظ جلندری را بر آن داشت که شاهنامه ی اسلام را به زبان اردو بنویسد.
در انواع گوناگون شعر- غزل و مثنوی و قصیده- نشان موفقیت شاعر در هند آن بود که شعرش به نمونه ی آثار شاعران ایران نزدیک شده باشد.به گفته ی جامی، در قلمرو شعر سه پیامبر بیش نبود، فردوسی در حماسه، انوری در قصیده و سعدی در غزل.در هند هر یک از این سه شاعر مریدان و پیروان ویژه خود را داشت.
سعدی استاد بزرگ غزل بود و به حق می گفت که «سخن ملکیست سعدی را مسلم.» در شعر او، که تابنده ی انوار ملکوتی است، عواطف و احساسات بشری به سادگی و نرمی ضربان دل موج می زند.امیرخسرو و حسن (دهلوی)هر دو کوشیدند که چون سعدی بسرایند و نتوانستند. اما هر دو معترف اند که وامدار سعدی اند.امیرخسرو می گوید پیمانه ای از شراب شعر شیراز نوشیده است(10)وامیرحسین مدعی است که از گلستان سعدی گلی برچیده .(11)اما شیخ نصیر الدین چراغ، یکی از دوستان این دوشاعر، می گوید:«امیرخسرو و امیر حسن بسیار خواستند که به طریق خواجه سعدی بگویند میسر نشد. خواجه سعدی آنچه گفت از سر حال گفت.»(12)
دریغ که این بعد معنوی و عرفانی سعدی در سایه ی عظمت شاعرانه ی او پوشیده مانده است. اما در هند، مقام والای او به عنوان یک صوفی شناخته شد و بسیاری از اشعار او شکل سرودهای عرفانی به خود گرفت. شیخ حمید الدین نگوری که خلیفه ی والامقام خواجه معین الدین چیشتی آجمری بود، به پیروان خود گفت که شیخ سعدی پایان عمر را به تنهایی در مقبره ی شیخ عبدالله خفیفی به نیایش و تفکر گذراند. از همین رو، به آن ها که در آرزوی پندی به زیارت او می آمدند می گفت:
روزی پنج بار نماز گذرانید، و آنچه را که پروردگار از زیاد و کم به شما عطا کرده با مستمندان و نیازمندان تقسیم کنید. آنگاه است که در هر مقامی که باشید در راه حق گام برداشته اید و به سر منزل عرفان نزدیک شده اید.(13)
سعدی نوع دوستی را سرچشمه ی دید عرفانی خود کرده و از مرشد خود شیخ شهاب الدین سهروردی آموخته بود که پرهیز از غرور و کف نفس تنها راه تعالی معنوی است:
مرا پیر دانای مرشد شهاب
دو اندرز فرمود بر روی آب
یکی آنکه بر خویش خود بین مباش
دوم آنکه بر غیر بدبین مباش
در باز تابیدن آرمان ها و اندیشه های معنوی و اخلاقی تصوف اسلامی برتر از سعدی نمی توان یافت. از همین رو، بسیاری از صوفیان هندی اشعار سعدی را به عنوان رهنمون های راستین عرفان نقل کرده اند. در واقع، اشعار فارسی بسیار بیشتر از آثار کلاسیک تصوف و رساله های اخلاق راه را بر رواج عرفان در هند گشود.
در سده ی سیزدهم میلادی رستاخیز اخلاقی اجتماع از راه احیاء منزلت انسان و احترام به ارزش های معنوی و اخلاقی وجهه ی همت شاعران پارسی گوی بود.در آن دوران، شمار مردان رو به فزونی بود و مردمی و انسانیت رو به کاهش. بی سبب نیست که بنمایه ی شعر گویندگان چون سعدی، رومی و عراقی شیفتگی بی تابانه ی آنان به انسانیت شد. در واقع آغازگر آنچه که اقبال آن را «آدمگری» نامید و در سیر و سلوک عرفان «نیکی غایی» به شمار می آمد این شاعران بودند.
رومی در «آرزوی انسان»به جستجو پرداخت و سعدی در گلستان به «گرگان آدمی نما» اشاره کرد و فغان بر آورد که « زنهار از دور گیتی و انقلاب روزگار»این هر دو توان خود را در سودای باز آوردن ایمان و عزت نفس انسان و اعتلای روح او به کار گرفتند. پژواک ندای آسمانی این دو سخنور بزرگ را در اشعار امیرخسرو دهلوی نیز می توان شنید. مطلع الانوار، مثنوی نامه ی امیرخسرو، سرشار از این ندا و بازتابنده ی شور او برای نجات بشر از سقوط اخلاقی است. شگفت این است که این شاعران ایرانی چنین سخنانی را به روزگار بلا و فروافتادگی ایران می سرودند، یعنی در روزگاری که مغولان کانون های فرهنگ آن سرزمین را یکسره ویران کرده بودند. اما امیرخسرو در زمان اوج قدرت و جلا امپراطوری خلجی شعر می گفت. این که در شرایط و اوضاع و احوالی چنین متفاوت هر دو گروه از شاعران دلمشغول سرنوشت انسان بودند نشان بی تابی آنان برای احیاء ارزش های والای انسانی است.مثنوی مولانا و مطلع الانوار امیرخسرو سر چشمه ی آرمان ها و احساسات اقبال بود که در ارمغان حجاز از خداوند خواست تا او را «شور رومی، سوز خسرو»دهد. نه تنها غزل های سعدی بلکه بوستان و گلستان او محبوب خاص و عام شدند و در شمار کتاب های درسی مدرسه های هند در سده های میانه در آمدند. در حقیقت گلستان دستورالعملی برای آموزش اخلاق و کردار نیک به جوانان بود. نظم و نثر این کتاب بخشی از فرهنگ ادبی هند و راهنمای رفتار پسندیده شد. به تقلید از گلستان کتاب ها نوشته شد (مانند بهارستان، خارستان و پریشان)اما هیچیک از آن ها به شاهکار سعدی شباهتی اندک هم پیدا نکرد و به پای آن نرسید.
مجد الدین خوافی به فرمان اکبر خارستان را نوشت (14)و قاسم کاهی به تقلید بوستان پرداخت. اما سعدی تقلید بر نمی داشت.

پی نوشت ها :

* استاد ممتاز دانشگاه علیگره در هندوستان و مؤلف کتاب های متعدد درباره تاریخ اسلام و تصوف در هند.
1.امیرخسرو دهلوی، دیباچه ی قره الکمال، دهلی، ب. ت، ص 31
2.ابوالفتح محمد بن شهرستانی، الملل و النحل، لندن 1946، صص 85-96؛ و نیز ن.ک. به: Nizami,Religion and Politics india During the Thirtrrnth Century, Bombay, 1961,PP.47-49.A.K.
3.شیخ علی هجویری، کشف المحجوب، ترجمه ا.ر. نیکلسون، صص 150 و بعد.
4.A.K. Nizami, op. Cit,PP. 47-49
5.-----------, "Impact of Iranian Institutions on the Administrative Institutions,concepts and practices of the Early Delhi Sultans," Paper presented in Hamadan, Iran,1977
6.ضیاء الدین برنی، فتاوای جهانداری، دهلی، 1977، ص39
7.امیرخسرو دهلوی، دیباچه ی قره الکمال، ص 33
8.---------، سیر الاولیاء، دهلی، 1302ه، صص81-92
9.عیصامی، فتوح السلاطین، مدرس، 1948، ص 11
10.خسرو سرمست اندر ساغر معنی بریخت/ شیره از میخانه ی مستی که در شیراز بود.
11.حسن گلی زگلستان سعدی آورد است/ که اهل معنی گلچین از این گلستان اند.
12.شیخ نصیر الدین چراغ، خیرالمجالس، به تصحیح خالق احمد نظامی، الیگار، 1959، ص 143
13.شیخ حمید الدین نگوری، سرور السدور، نسخه ی خطی، الیگار، 1959، ص 143
14.خواجه الطاف حسین حالی، حیات سعدی، لاکنو، 1982، صص87 به بعد.

منبع: نشریه فکر و نظر شماره 1